خاطرات شیرین اما تلخ :/

ساخت وبلاگ
امروز تولدش بودخواستم سیم قبلمو بذارم روگوشیم شایدپیام بده گفتم بیخی ...خاستم بهش تبریک بگم بازم بیخیال شدم گفتم بره ب درک ...فقط خیلی خستم خیییییییییلی ...چقدراحت فراموش شدم ..خیلی راحت ..فکرشم نمیکردم ...خیلی خوب نقش بازی کرددمشگرم ..وقتی کنارش گذاشتم خیلی سختی کشیدم هرشب گریه تا دوهفته ..چقد من الپرازولام خوردم ک نفهمم...چقد اذیتم کرد ..هنوز ک هنوزه ازخواب میپرم ..هیچوقت فک نمیکردم یروزی انقد ازش بترسم انقد ازش فرار کنم انقد ازش بدم بیاد انقد حالم ب هم بخوره ازش ...امیرتتلو گل گفت :حتی اونکه ک میمرده واست اگه همین الان بره ممکنه چنتا جملش ک خیلی تو ذهنم موندگار شده :اگه اونسر دنیا هم بری باهات میام ...بدون تومیمیرم ...بروز گفتم اگه من بمیرم میگی یادش بخیر ..... بعد جای خالی بود جلویادش بخیر گفتم پرکنه اول کلی دعوام کرد بعدم گفت یادش بخیر دنیام بود هههه ...یادمه راجب بچهامون ک حرف میزدیم دوقلو بودن بهش میگفتم من قره قروت میخام میخرید بعد سرشو میذاش رو دلم میگفت مامانیو اذیت نکنینا میکشمتون ..توماشینش ک نشسته بودیم دستمو میذاش زیر دنده ماشین زیر دست خودش ...عینکشو ک زده بودم یهویی نازو قربونم میرفت میگفت چقد نازی تو ...اولین بار ک دیدمش براش لاک زده بودم دونه دونه ناخنامو بوس کرد...ته شیرموزمم خوش خورد ...کیک رو باچنگال گذاشت دهنم ...قلیون ک میکشید دودشو میدادتو صورتم...یادمه یبار دلم پیتزا میخاس کل شهرو دنبالش گشت اما چون ظهر بود مغازها بسته بود...یبار گفتم اجیم شوهرش براش کاکایو تلخ خرده بمن نداده منم بهش گفتم شوهرخودمم برام لواشک میخره و ... بعد بصورت غافلگیرکننده ای برام یالمه لواشک خرید ک تتا یمدت زیادی داشتمش هروقت دلم براش تنگ میشد یکمشو میخوردم ...هرچی اون دوسداشت هرکاری اون دوسداشت براش انجام میدادم براش لاک میزدم مدلای خوشگل و.... براش اسپری و لباس خریدم ک لباسه اندازش نبود هنوز دارمش ویه اسپری خوشبو ...انگشتر استیل نازهم داشتم ک ازم گرفت بعدا گفت انداخته گردن سگش همه اینا توذهنم مونده به اضافه ی خیلی چیزای دیگه اما دیگه دوستش ندارم دیگه عاشق نمیشم هرکی میگه دوستت دارم و ... باورم نمیشه ...دیگه دل ندارم ک دل بدم...انقد فک کردم ک خستم نوشتن این خاطرات اشغال هم حالمو خوب نکرد 

اگه یروز ب تمام هدفام وارزوهایی ک توذهنمه برسم ب یکیشون هیچوقت نمیرسم اونم تویه لعنتی ای تویی ک 4سال زندگی کردم باهات بافکرت باخودت باهم اینده ساخته بودیم مطمین باش یروزی حسرتشو میخوری میگی این واقعا عاشقم بوددلشو شکستم :(

اگه نبودی خیلی زندگیم قشنگ میشد خیلی ..همه ی اتفاقهای دنیا فقط دفعه اوله ک جذابه بقیش تکرار مکرراته ...من چطور اینهمه تکراری رو باهمسرایندم ک تونیستی تجربه کنم هههه اصن نمیتونم ب این فک کنم ک ازدواج کنم هووووف سرم درد گرفته حالت تهوع دارم زندگیمو ب گند کشیدی عزیزم 

راستی تایادم نرفته بگم :روزبونت دوستت دارم میچرخید اما چشات یچیز دیگه میگفت من ازنگاهت میفهمیدم هرچند کارات منو دراشتباه انداخت ک مثلا دوسم داری 

چشم سبز عوضی من بدم میاد ازت گمشو ازسرم بیرون لعنتی :/

دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : خاطرات شیرین اما تلخ,خاطرات تلخ اما شیرین از آمپول زدن,خاطرات تلخ اما شیرین شیاف,خاطرات تلخ اما شیرین از امپول,خاطرات تلخ اما شیرین جدید,خاطرات تلخ اما شیرین آمپولی,خاطرات تلخ اما شیرین از شیاف,خاطرات تلخ اما شیرین شیاف گذاشتن,خاطرات تلخ اما شیرین 2,خاطرات تلخ اما شیرین تزریقات, نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 246 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 21:05