دردنوشته های یک روانشناس شهریوری

متن مرتبط با «خاطرات تلخ اما شیرین از شیاف» در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری نوشته شده است

خاطرات بد گذشته

  • احساس افسردگی شدید دارمشبها خاطرات بد گذشته میاد توسرم و گریه میکنم از بارداری میترسم بارداریم استراحت مطلقه و‌من همش باید بخابم دلم نمیخواد دیگه چیزی تعریف کنم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • امروز پر از اتفاقات جور واجور بود

  • امروز بدستور شوهر صب اول صب هندونه رو زدم زیر بغلو رفتم خونه مادرشوهر نشستم میز صبحونه چیدم کتری برای چایی گذاشتم و هندونه حب کردم منتطر شدم تا بیان چون با قطار ازمشهد داشتن میومدن خونه.. وقتی هم اومدن براشون اسفند دود کردم بوسشون کردم البته همه اینکارا ب اجبار شوهر بود التماس کرد گفت صبح قبل اینکه مامانم اینابیان برو اینکارارو بکن اصلنم دلم نمیخاست برم باخودم میگفتم حالااینامیخوان استراحت کنن من مزاحمم اونجا اما زور شدهر چربید.. بد هم نشد برام فقط یکمقذار خود شیرینی بود بنظرم من دوسنداشتم اما چاره ای نداشتم تازه شب قبلشم تا دونیم نصف شب داشتیم خونه باباشو میسابیدیم اخرشم ب تمیزکاری من گیر داد و سرو صدا کردچون خیلی ریز بینه چیزایی ک اون میبینه گاهیوقتا من اصلا ندیدم بعضی کاراش اصلا تو کت من نمیره. همش میگفت مگه مادرم اینها چند بار میرن مسافرت شاید سالی یا دوسه سال یباره هرروز ک نمیخاد خونشون تمیز کنی اما من ته دلم حال نمیکردم بااینکار حالا خوبو بدشو نمیدونم.البته مادرشوهرو پدرشوهرم خیلی به گردن ماحق دارن چون خیلی حمایتمون میکنن.منم تاحالا بی احترامی نکردم بهشون. امروز نماز ظهروشبمو خوندم بنظرم خیلی بهم ارامش داد خوی وحشی منو میگیره نماز و بیشتر میتونم خودمو کنترل کنم در برابر شوهرم و دهن ب دهنش نذارم و بحث نکنم رژیم هم صبحونه نخوردم و وقت نشد ناهار برنج کمتراز رژیم خوردم چون روم نشد بمادرشوهرم بگم بریزه میان وعده دهتا بادوم خوردم و ته هندونه تراشیده بودم خوردم و چون صبحونه نخورده بودم ناهارم نخورده بودم برای شام بیش از حد گشنم شد و چند تالقمه اضافه تراز رژیم خوردم حالا مونده یه میان وعده اخرشبم و والسلام این وسطا ارایشگاهم رفتم و برای اولین‌بار صورت ینفرو وکس کردم باکلی سوتی , ...ادامه مطلب

  • دومین سالگرد ازدواج و تولد همسر

  • امروز تولد همسر و دومین سالگرد ازدواجمه:/ اردیبهشت میشه 5سال ک کلا متاهل شدم حقیقتا چقد زود من ازدواج کردم خاک توسرم. 25 سالمه الان, ...ادامه مطلب

  • 1درصد از افکار پریشون اینروزام:=(

  • میل زیاد خریدن النگو داره منو داغون میکنه.. از صبح تاشب دارم ب این فکرمیکنم چطوری پولشوجور کنم بدبختانه 6تاهم باهم میخوام وبشدت تو این موضوع کمالگرام مثلا بعضیا دونه دونه اضافه میکنن من اینجوری دوسندارم.. تک پوش هم میخوام. طلا زیادداشتم ک فروخته شد توسط همسر برای قسط و قرضها و سرمایه کارو...نمیدونم قضیه سهام عدالت چیه ک میگن نیمه دی میدن و چند میدن خداکنه زیاد باشه ب یه دردی بزنیم.چندروزیه ک دلم بدجور گرفته.. اتاقای خونه بدجور بهم ریخته طوری که اصلا نمیشه داخلش پاگذاشت روی تخت خواب پر از لباسایی هست ک شستمو تانکردم شاید امدازه ده بار ک شستم روهم شده همسر حساسه رو بی نظمی... همه نظم رو دوسدارن. ولی دیروزبدون پرخاش و عصبانیت ک چرا وضع اتاقا بازاینه.. یجور دیگه اعتراض کرد انقدر دلنشین بود ک گریم گرفت... گفت خونه زنهایی اینجوری هست ک یه درد بزرگ و ناامیدی بزرگی دارن... مثلاشوهرشون معتاد یا بیکاره یا بی عاطفه هست من ک سعی میکنم همه چ فراهم کنم فقط نتونستم 6تاالنگو برات بخرم نکنه النگو میخوای بگو چ مشکلی دارم قول میدم قبول کنم.. من بغض کرده بودم و نمیتونستم بگم منم بچه میخوام چرابچه دارنمیشیم چندبار اصرار کردبهش گفتمو زدم زیر گریه توقع داشتم مثل بارهای قبل سرزنشم کنه و بگه بی عقلی و چرابچه میخوای الان راحتی ارامش داری بقیه ک بچه ندارن خواب راحت و ندارن و... ولی اینهارو نگفت دعوا و سرو صدا نکرد... گفت میدونم دلت نی نی میخواد گفتم دوماهه پریود نشدم گفت شاید حامله باشی گفتم نه فک نکنم... ولی دیگه دکتر نمیخام برم..شوهرم گفت باید لاغر بشی اگه بچه میخوای گفتم من مشکلی ندارم میرم باشگاه. مثل دفعه قبل ک با اراده رفتمو 15کیلو دردوماه کم کردم اگه اون کیست لعنتی پیداش نمیشد و عمل نمیکردم ا, ...ادامه مطلب

  • از عجز و بدبختی بدم میاد

  • انقد از نوشتهای وبم بدم میاد ک حد نداره... دوسندارم از ضعف و بدبختی چیزی تو وبم باشه... راستی کرونای انگلیسی گرفتم و خوبشدم خیلی بد و وحشتناک بود... من تو وبم خیلی چیزارو ننوشتم.. اونجوری ک از شوهرم بد نوشتم شاید اونها خصوصیات بدش بودن ولی من هیچوقت از خوبی هاش ننوشتم همیشه خودم مظلوم بودم البته گاهی وقتها تقصیر منم بوده. بیخیال.. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اینم از خونواده ما

  • یه امروزو زودتر بیدار شدم صدای بابام زدم که تااون خورشید طلوع نکرده پیاده روی ماهم تموم بشه افتاب نخوره تو صورتم...هنوز که هنوزه داره توخونه میچرخه میخواستم ۶ بیرون باشم اه خاک توسرم بااین خونواده گشا, ...ادامه مطلب

  • حقیقت تلخ زندگی من

  • اززور غم و غصه این زندگی لال شدم  نوشتنش بزرگترین کسر شانه برام باید این قضیرو هرجور شده تمومش کنم .مگه من چند سال سنمه ؟؟؟چرااینهمه سختی مال منه همش ۲۲ سالمه اوج جوونی ...بهترین روزای عمرم باید باشه , ...ادامه مطلب

  • واقعیت تلخ

  • واقعیت اینه من پر از عقده ام عقده مورد توجه بودن عقده محبت دیدن عقده پول داشتن عقده طلا داشتن و همه اینها رو زندگیم تاثیر بدگذاشته و امشب یه دعوای وحشتناکی شد بین من و شوهرمخیلی سخته همه چی برام :(کل این زندگی برام سخت شده نمیدونم باید چ کار کنم کجای زندگیمو روح و فکرمو بگیرم و خودمو جمع و جور کنم   , ...ادامه مطلب

  • وات د فاز :/

  • حالم یجوریه ک برای اروم شدنم دلم شراب میخادمست کنم بعدشم بشینم عین خررقلیون بکشم وهمراه بااهنگ تنهایی محسن لرستانی انقد زار بزنم تا بمیرم ...هعیییی  , ...ادامه مطلب

  • خاب دست از سرم بردا:/

  • نمیدونم چرا انقد خابم میاددد دیشب یکونیم خابیدم مثلا زود خابیدم ک صب ساعت هشتو نه بیدارشم طبق معمول ۱۲ پاشدم :/الان باز خابم میاد این چ وضعشه :||| پسفردا میانترم دارم ۳۰ صفحه از ۱۶۰ تاصفه خوندم خیلی سخته لامصب پیش رویش طوریه که ۳تا صفه میخونی نگاه ساعت میکنی یساعت گذشته :/ قرصامم سر وقت نخوردم سرماخوردگی توم‌مونده :(حالا قرار شده ساعت ۸ صب و ۴ عصر و ۲ شب بخورم ک خوبشه اینجا نوشتم یادم نره دیگه خودم از صدای تودماغی خسته شدم:/, ...ادامه مطلب

  • خسته از روزای غمگین بدون اتفاق:/

  • دیشب تاالان بیدار نشستم گوشیمو درستش کردم ..خاستم تاقبل امتحاناهمه چیش درست حسابی باشه ک موفق شدمخسته نباشممهدی جهانی وعلیشمس هم ک ترکوندن اهنگاشونو دووووثداریم کم کم به امتحانا نزدیک میشیم هشتم اولیشه:/من هنوز هیچی نخوندم عکس تولدو بیخی حالندارم بذا, ...ادامه مطلب

  • ازدواج

  • طرف 13سال ازمن بزرگترباشه ازیه شهردیگه باشه خونه وماشین و...نداشته باشه میشه باهاش ازدواجکرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟,ازدواج موقت,ازدواج,ازدواج سفید,ازدواج موقت تهران,ازدواج به سبک ایرانی,ازدواج مجدد,ازدواج موقت اصفهان,ازدواج موقت مشهد,ازدواج قرمز,ازدواج مقدس ...ادامه مطلب

  • خاطرات شیرین اما تلخ :/

  • امروز تولدش بودخواستم سیم قبلمو بذارم روگوشیم شایدپیام بده گفتم بیخی ...خاستم بهش تبریک بگم بازم بیخیال شدم گفتم بره ب درک ...فقط خیلی خستم خیییییییییلی ...چقدراحت فراموش شدم ..خیلی راحت ..فکرشم نمیکردم ...خیلی خوب نقش بازی کرددمشگرم ..وقتی کنارش گذاشتم خیلی سختی کشیدم هرشب گریه تا دوهفته ..چقد من الپرازولام خوردم ک نفهمم...چقد اذیتم کرد ..هنوز ک هنوزه ازخواب میپرم ..هیچوقت فک نمیکردم یروزی انقد ازش بترسم انقد ازش فرار کنم انقد ازش بدم بیاد انقد حالم ب هم بخوره ازش ...امیرتتلو گل گفت :حتی اونکه ک میمرده واست اگه همین الان بره ممکنه چنتا جملش ک خیلی تو ذهنم م,خاطرات شیرین اما تلخ,خاطرات تلخ اما شیرین از آمپول زدن,خاطرات تلخ اما شیرین شیاف,خاطرات تلخ اما شیرین از امپول,خاطرات تلخ اما شیرین جدید,خاطرات تلخ اما شیرین آمپولی,خاطرات تلخ اما شیرین از شیاف,خاطرات تلخ اما شیرین شیاف گذاشتن,خاطرات تلخ اما شیرین 2,خاطرات تلخ اما شیرین تزریقات ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها