تولد مسخره

وای خدا من هرغلطی بکنم باز همسر ناراضیه امروز برای تولدش سوپرایزش قرارشد مامانش زنگ بزنه بکشونتش خونشون و من و خواهرام باکیک تولد و کادو ها بریم خونشون و سوپرایزش کنیم تازه یروز زودتر گرفتم که کاملا سوپرایزشه و خوشحال بشه اماااااااااااا ازاول بااخم و تخم رفتار کردباهامو گفت دوسنداشتم تولد بگیری و بدم میادو چراسوپرایزم کردی و کاش گفته بودی من تولدبهترمیگرفتم و این کیکی ک خریدی کوچک بود و من تولد باشکوه میخاستم بگیرم ومن میخاستم لباس درست درمون پوشیده باشم میخاستم قبلش ب حموم رفته باشم اگه بهم میگفتی ک میخای تولدبگیری قبلش همه کارامو کرده بودم ایناهمش بهانس همیشه خدا ناراضیه اگرم بهش گفته بودم میخام تولدتو بگیرم باز هزار حرفو حدیث داشت ک بزنه دل منو خون بکنه  ...گفت من بااین غرورم خوشم نمیادبرام تولد بگیرن خجالت میکشم مرد گنده برام تولد گرفتی من بدبخت از صبح هزارجا رفتم بادکنک عدد تولدش گیر بیارم باز هزار جا رفتم ادکلنی ک خوشش میومده و قبلا میزده و الان نیس پیدا کنم پیدا کردم و خریدم باز رفتم شیرینی سازی کیک دوطبقه خریدم انقد خسته شده بودم و حرف شنیده بودم از اطرافیان و انقد امروز حرص خوردم گفتم طوریش نیس همسرم خوشحال بشه برام یه دنیاارزش داره بعددیدم به به از اول اخم و تخم میکنه و خوشش نیومده و راضی نبود الان انگار هزارتا کوه کندم این خستگیه دوندگی های امروز همینجور توتنم موند بااین رفتارش من خیلی خستم خداااا خیلی خستم دیگه نا ندارم هرکار میکنم باز یجای کار میلنگه هرکار میکنم اون ناراضیه هرکارمیکنم ایراد میگیره ازش کلی شوق و ذوق داشتم برای امشب فکر میکردم همسر خیلی خوشحال میشه اما برعکس شد داغش به دلم موند حالم گرفته شد داغون شدم امشب نزدیک ۴۰۰ تومن پول داشتم همرو خرج تولدکردم میدونم زیادنبود ولی همه داراییم بود و این ارزششو داشت که حداقل باهام یکم خوب رفتار کنه اما مثل همیشه هیچیو تودلش نذاشت و بدترین و وتلخ ترین حرفارو بارم کرد برای هزارمین بار دلم شکست ...حرفاش مثل خوره مغزمو میخوره و هی خسته ترم میکنه نمیدونم چ گناهی کردم نمیدونم چرا این چرخ گردون برمراد ما نمیچرخه اه مردشور ببرن منو بااین زندگیم کاش میمردم انقد عذاب نمیکشیدم مثل ادمی ام که افتاده تومرداب هرچی دستوپامیزنم خودمو نجات بدم بیشتر غرق میشم :((((((

 

دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...