پدر

ساخت وبلاگ
امروزصب سینی ب دست داشتم در اتاقو بازمیکردم برام داخل یهو احساس کردم یه چیزی رو پام داره رد میشه نگو قطره اب ریخته روپام پامو بردم عقب محکم انداختم جلو ک بیفته غافل ازینکه در نیمه بسته جلو پام بود :{سه تا انگشتای کوچیک پام له شد یه دادی زدم ک نگو بابام اومد گفت چت شده دست کشید رو پام گفت خوب میشی منم سینی ب دست وایساده بودم هنوز:|ولی تا ۵ دقیقه بشدت درد داشت.بعضی وقتا پدر یکارایی میکنه ادم تعجب میکنه مثل همین نوع محبتش هزار سال یبارولی شیرین:)))))

دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 176 تاريخ : پنجشنبه 6 دی 1397 ساعت: 23:42