علاقه وحشتناک من ب طلا داره دردسر ساز میشه :(((
گفتم برای سالگرد ازدواجمون برام طلا بخر گفت حالا حالاهانمیخرم پول بیکار داره اما ب طلا علاقه ای نداره و الکی بهانه میاره گفتم چرا نمیذاری برم سر کار خودم ارزوهامو براورده کنم میگه نمیخام بری گفتم حالا ک نمیذاری برم سرکارتو باید ارزوهامو براورده کنی من طلا میخام :/آه ه ه ه :(((........ میگه تو داری با زن پسرخالم توی طلا رقابت میکنی درحالی ک من همش ۳ بار رفتم خونشون:/گفتم این دوسالی ک زنتم هم اگه یادت باشه عاشق طلا بودمو ربطی نداره دیگهچیزی نگفت ...میگه برام تو هیچ مناسبتی کادو نخر منم چند باری ک خریدم توی مناسبتا زده تو ذوقم ن تنها خوشحال نشده بلکه دعوام کرده و گفته من کادو نمیخام:/منم فقط گریههههه...چون خیلی دوسدارم بهش کادو بدم:(اخرین بار گفتم دیگه برات نمیخرم و اخرشم روز مرد نتونستم جلوی خودمو بگیرم و برای اونو بابام عروسک درست کردم کروات و سبیل داره و خیلی نازه و یه نقاشی و شعر هم براش کشیدم ولی چون قبلش دعوا کرده بودیم استقبال گرمی ازش نشد و منمث خرررر گریه کردم.. میگه دوسندارم بدون من بری بیرون کادوبخری انقد پرسیدم چرا ؟اخرش با سختی گفت چون خیلی خوشگلی دلم نمیخاد تنها بری بیرون تو بیش از حد انتظار خوشگلی:/دلم نمیخاد هیچ مردی تورو بیینه :(اخه این دلیله؟؟؟؟؟بخاطر همیناهم نمیذاره برم سر کار ..نمیدونم بخندم یا بگریم://///از وقتی ازدواجکردم خیلی محدود شدمممممم ن تنها میتونم برم بیرون نه سرکار میتونمبرم :(((
دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 137