خاهرام داشتن خونه تکونی میکردن منم یعالمه ظرف توظرفشویی بود شستمو رفتم حموم بعد نیم ساعت بابام ازسرکاراومده بود گفت بیابیرون کاراتو بکنمنم اصلانگرفتم ک چی میگه اخه کاری نداشتم گفتم چکاری گفت قبر خودتو بکن !منم خیلی ناراحتشدم هرچی مرد تو
زندگیمه بیشرف و بیشعوره و بی احترامی میکنه مردشورشوببرن رفته بودم حموم یکم روحیم خوب بشه خیلی کسل بودم ک قشنگ بابام ر ی د بهش.چند روزیه بامن خیلی بد شده بخدا من کاریش ندارم مااصلا باهم ارتباطی نداریم ک ازرده خاطرش کرده باشم:/کاش زودتر میرفتم خونه خودم
یه شوهر دیوونه هم گیرم اومده هرشب از رفتارای افتضاحش اشکمدرمیاد خدایا دمتگرم بااین بخت و زندگی خوبم قشنگ قهوه ایم کردی مرسی خدامرسی :/
دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 123 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 4:09