دردنوشته های یک روانشناس شهریوری

متن مرتبط با «خونه» در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری نوشته شده است

خونه پدری

  • یکساعتی هست که اومدم خونه مادرم مامان مثل همیشه برام چای اورد خوردم شوهرم گفت دست خالی نرو توراه خوراکی گرفتم و اومدم بابام داشت لباسایی ک دیشب روز پدر خواهرام و داداشم گرفته بودن میپوشید بهش گفتم مبارک باشه خندید خوشحالشد خداروشکر ک هست اماتو این یکساعت من دیوونه شدم چون بابام هنوز بااین سنش به مادرم بی احترامی کرد حوصله بچهای خواهرمو نداره گیر میده بهشون این رفتاراش خیلی ازار دهندست.من مجردم ک بودم اوضاع خیلی وحشتناک بود هرروز اینحرفا رو میشنیدم و اعصابم خورد میشد.حالا نمیدونم چ گیری دادم ب بابام !!!!!رفته برام پنیری ک دوسداشتم خریده هرچی گفتم پولش چقد میشه نگفت.دستش درد نکنهتصمیم گرفتم میون غر زدنام از خوبیای طرف مقابلم هم بگم ... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها